چون آبله آیینهی بیتابی و داغیم
در دیدهی صحرای جنون، چشم و چراغیم
ما را نگرفتند و گرفتند به طعنه
همسایهی دیوار به دیوار سراغیم
چون حلقهی در بسته و از حلقه گریزان
ضدّیم و جناسیم، فِراقیم و فَراغیم
دَردیم که با حوصله درمان نگرفتهست
دُردیم که با خلوت پیمانه ایاغیم
از قرعهی ما هیچکسی خیر ندیدهست
اوراق خزانیم، تهیدستی باغیم
بر جوهر ما سرمهی ناسور کشیدند
زخمیم که دمساز سیهبختی زاغیم